کافه داری، از آن کارهاست که آدم را قلقلک می دهد. البته نه خود کافه دار جماعت را، بلکه آن ها که به این کار عشق و علاقه دارند را! بنابراین، تعجبی ندارد که ببینیم بین هنرمندان - که معمولاً پرچمدار کافه نشینی هم به حساب می آیند و از علاقه آن ها به این پدیدهء نو زیاد گفته شده- چند تایی اسیر وسوسهء راه انداختن کافی شاپ و داشتن کافه ای با سلیقه خود، شده اند.
اما اگر هنرمندان خارجی سراغ تاسیس رستوران های زنجیره ای می روند (مثل سیلوستر استالون و آرنولد شوارتزینگر)، اینجا امور شکمی بیشتر به عهدهء ورزشکاران گذاشته شده؛ مثل فرشاد پیوس و احمدرضا عابدزاده، که فروشگاه فست فوود دارند. فرشاد فلاحت زاده، که در کرج نان داغ- کباب داغ دارد. یا حسین رضازاده، که در گلشهر یک شعبه آیس پک به نامش ثبت شده و...
هنرمندها همیشه وجه لطیف و زیباشناسانه هر کاری را در نظر می گیرند. آن آرنولد و رامبو هم نه هنر دارند، نه مغز! خلاصه اگر «قدرت الله ایزدی» (رشید) بازیگر تئاترهای طنز و «پیتزا رشید» معروفش در اصفهان را نادیده بگیریم، می شود گفت اغلب هنرمندان از قانون بالا تخطی نکرده و اگر عشقی سراغ کار دیگری رفته اند، کافه داری را انتخاب کرده اند. اینکه گفتیم «عشقی» چون خیلی ها هم هستند که بر خلاف سوژه های این مطلب، فقط برای درآمد خوبش، چراغ خاموش کافه زده اند و صدایش را در نمی آورند؛ خوب، برای آن ها درآمد کافه به عشقش می چربیده لابد!
کافه مشکی
به قول جوان های این دوره و زمانه، اسم خفنی دارد. چی را می گوییم؟ همین کافی شاپ «بلک شاپ»، که از اسمش پیداست مال «رضا صادقی» خوانندهء مشکی پوش است. بعد از به کرسی نشاندن اینکه «مشکی رنگ عشقه» و تب پیراهن مشکی و پرچم مشکی و کلی چیز مشکی دیگر، کافه مشکی هم لازم بود دیگر.
این کافی شاپ نبش خیابان «اوستا» (حوالی میدان شیخ بهایی) قرار دارد و خود استاد هم معمولاً شب ها در آن حضور پیدا می کرد؛ با هواداران گپ می زد و گاهی هم با آن عصا و اوضاع، باهاشان می رفت فوتبال. دوآتشه های شیفتهء او، می گویند دریبل هایش را موقع بازی باید دید. ما هم موافقیم، جداً باید دید.
اینکه از فعل ماضی برای این کافه استفاده می کنیم، دلیل دارد: بلک شاپ مدتی است بسته شده. اینکه چرا و آیا باز این پاتوق مشکی باز می شود یا نه، سوالی است که بر ما هم مجهول مانده. درباره کافی شاپ آقا رضا حرف و حدیث زیاد بود. شاید باور نکنید، اما بین ملت شایعه شد که مثلاً آب معدنی های این کافه هم مشکی اند. یا اینکه کنار تابلوی پروانه کسبش نوار سیاه رنگ زده اند، مثل عکس جوانان ناکام! اما تا آنجا که ما دیدیم، فقط رنگ میز و صندلی های بلک شاپ بلکی بود؛ مثل کافه تئاتر. گرچه اینجا هم مثل اغلب کافی شاپ های دیگر همه چیز نو و شیک انتخاب شده و از آن نوستالژی ناب و کم یاب خبری نبود.
به گفته نزدیکان صادقی، قرار است شعبه دوم بلک شاپ هم به زودی در جهانشهر یا عظیمیه کرج (که مشکی پوش آنجا کلی هواردار دارد) افتتاح شود. خوش به سعادت بچه های کرجی، البته در صورتی که عمر این یکی به کوتاهی شعبهء اول نباشد!
کافه خندان
به گفته «حمید خندان» خوانندهء پاپ، کافه «پاپ» با 135 متر وسعت، بزرگ ترین کافی شاپ مجوزدار و ثبت شده در تهران - بلکه کل ایران- است. او همچنین خودش را اولین خواننده ای می داند که کافه دار شده است: «بین بچه های همکار، من اولین کسی بودم که چنین کاری کردم. الان می بینید که خیلی های دیگر هم کافی شاپ زده اند یا در فکر تاسیس کافه هستند.»
بهمن سال 85 بود که کافه پاپ در خیابان شریعتی، کنار بیمارستان ایرانمهر کار خودش را آغاز کرد و از همان ابتدا می شد خیلی از چهره های آشنا را در آن ملاقات کرد. جدا از خود حمیدخان که معمولاً هر روز عصرها در کافه دیده می شود؛ کسانی مثل بروبچه های تیم والیبال هنرمندان (که خود خندان هم عضو فعال این تیم است)، ایرج نوذری، امیر نوری، حسین استیری، مهدی مقدم، پویا امینی، امین زندگانی و خانم ها آرام جعفری، نگار فروزنده، نگین صدق گویا، بهنوش بختیاری و... از پاتوق نشینان ثابت این کافه هستند و اغلب می شود چندتایی از آن ها را دید که دور هم جمع و به گفتگو مشغولند. به گفته صاحب کافه، اصلاً دلیل اصلی افتتاح اینجا همین نکته بوده: «راستش ما دنبال پاتوق مناسبی می گشتیم که در آن جمع شویم و همدیگر را ببینیم. گفتیم حالا که اینطور است اصلاً خودمان جایی را راه بیندازیم که مال خودمان باشد و تویش راحت باشیم. اینجا هم محل خوبی است و رفت و آمد به این منطقه راحت است و هم فضایش تقریباً آماده بود؛ برای راه اندازی کافه تغییرات کوچکی لازم داشت.»
وسعت این مکان و هنری بودن جو باعث شده که از کافی شاپ خندان (که خودش هم سابقهء بازیگری در یکی- دو کار سینمایی را دارد) به عنوان لوکیشن چند کلیپ موزیک، فیلم های نود دقیقه ای و حتی سینمایی استفاده شود. اگر از حمید خندان دلیل انتخاب این جای بزرگ را بپرسید، می گوید: «اصولاً از کار کوچک خوشم نمی آید. همیشه دوست دارم کارهای بزرگ انجام بدهم و وقتی خواستم کافی شاپم را راه بیندازم هم این در نظرم بود که باید کافهء من تک باشد.»
دکوراسیون پاپ شیک و باکلاس است. اغلب مشتریان هم از قیمت های این کافه راضی اند، البته به نسبت کافی شاپ های سایر هنرمندان که صورتحساب اغلب شان هوش از کله آدم می پراند!
کافه دوقلو
«حمید عسگری» از آن خواننده هاست که شانسش زد و کارش گرفت و در مدت کوتاهی به یکی از پر کارترین های موزیک پاپ مملکت بدل شد. بازار این برادر آنقدر داغ شد که حتی در جشنواره موسیقی فجر کنار قدیمی هایی مثل «خشایار اعتمادی» یا گروه باسابقه و محبوبی چون «آریان» برای او جا باز کردند. ضمن برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف، کیش، همراه «محمدرضا گلزار» در دوبی و...
اما موفقیت های سریع عسگری به عالم موسیقی پاپ ختم نشد. او سال گذشته در بیزینس و کاسبی غیرهنری هم موفق بود و اخیراً زده روی دست رضا صادقی و موفق شده دو کافی شاپ بزند؛ یکی در شهرک غرب که اسمش «ناشناس» یا «بی نشان» یا مخفی یا نمی دانیم چی است، و دیگری در گوهردشت کرج قرار دارد و اسمش را گذاشته «راندوو». این یکی از آن جهت یادمان مانده که انصافاً اسم قشنگ و بامسمایی است: راندوو در زبان فرانسه یعنی: میعادگاه، محل قرار.
می گویند در همین مدت زمان کوتاه، این کافی شاپ های زنجیره ای حسابی کارشان گرفته و به پشتوانه شهرت و محبوبیت عسگری میان نوجوانان، درآمد خوبی نصیب او کرده است. ما که بخیل نیستیم، نوش جانش. به شرط اینکه دوباره کنسرت های بی کیفیت برگزار نکند!
کافه کافی شاپ
این یکی یک کافی شاپ کاملاً هنری است. به عبارت صحیح تر، راستش اصلاً کافه نیست! «کافی شاپ» اسم آلبوم پاپی است با صدای «سعید شجاعی» که همین چند ماه قبل منتشر شد.
عنوان آلبوم هم از آهنگی به همین نام گرفته شده که یک فرق اساسی با سایر تراک های کاست دارد؛ و آن اینکه به صورت دو صدایی و با همخوانی آهنگساز و تنظیم کنندهء کار یعنی «محمد پورجعفری» اجرا شده. درباره این آلبوم فقط می توانیم اضافه کنیم که ترانه هایش را خود خواننده گفته است. همین و تمام.
اما محبوبیت نام کافی شاپ را دست کم نگیرید. پیش تر، یک گروه 10 نفره پاپ با نام «وندا» (به خوانندگی امیر مددخانی و آرتام ضیایی) هم اسم اولین آلبوم شان را «کافی شاپ» گذاشته بودند. این آلبوم در تابستان سال 83 منتشر شد.
کافه مخفی
شایعه کافی شاپ دار شدن «بهرام رادان» زود رنگ واقعیت به خود گرفت. وقتی قضیه به مطبوعات کشیده شد و یک نشریه جوان پسند گزارشی در اینباره نوشت؛ دیگر همه مطمئن شدند که «آقا بهرام هم بعله»!
اسم این کافه «ویونا» است، از اواخر تابستان سال گذشته راه افتاده و در خیابان پاسداران قرار دارد. جزئیات آدرس را هم بنویسیم؟ اگر خیلی طالبید، توی کوچه «دشتستان دهم» می توانید پیدایش کنید. اما عزیزان زیاد ذوق نکنید؛ این کافه یک جای معمولی است مثل بقیه کافه ها، حالا گیریم که جزو شیک و پیک ها و چنین و چنان ها. اما کافی است بدانید حتی زمانی که کشیدن سیگار ممنوع نشده بود هم در این کافی شاپ دودی ها جایی نداشتند. آخر کافهء بی سیگار هم می شود؟ همان عبارت «کافی شاپ» بیشتر به همچین جایی می آید!
ضمن اینکه نه تنها خبری از خود رادان در این مکان نیست، بلکه از او هیچ تصویر و نشانه ای جز چند مجله که عکسش را روی جلد چاپ کرده اند، در این کافی نمی بینی. از این هم بالاتر، اگر از گردانندگان محل بپرسی: خودش کو؟ خودشان را به آن راه می زنند و می گویند: کی کو؟!
آن ها مدعی اند کافی شاپ به شخص دیگری تعلق دارد و فقط: «بهرام رادان زیاد می آید اینجا. همین!»
بر خلاف کافه های صالح علا و مستر بلک، در ویونا رنگ های روشن غالب اند و مثلاً دیوارها کرم و صورتی و این ها هستند. میز و صندلی ها هم به رنگ قهوه ای و خلاصه همه چیز مثبت پسند و قشنگ. چرا خمیازه می کشید؟ برویم سراغ بعدی... اما یک ثانیه صبر کنید! دوستان اشاره می کنند همین یک مدت پیش کافه ویونا از پاسداران به جردن منتقل شده. نگران وقتی که پای خواندن این قسمت گذاشتید نباشید؛ تنها تغییر همین جا به جایی جغرافیایی است و کافی شاپ مورد نظر درست همان شکلی است که قبلاً بود.
کافه فیلم
شاید از همان موقع ها که وقت های بیکاری اش را در «کافه شوکا» می گذراند، وسوسهء کافه داری به جانش افتاده بود. نمی دانیم. فقط می دانیم که حالا «علی مصفا» هم به جمع کافه دارها پیوسته است.
طبقه بالای «سینما جمهوری» جای دنجی هست که حالا به نام کافهء مصفا و همسرش «لیلا حاتمی» شناخته می شود. ماجرا از اواخر همین پاییز گذشته شروع شد. اما خبر راه افتادن کافه که در شهر پیچید، علی آقا صلاح دید در اینباره توضیحاتی بدهد: «این تریا در حقیقت کافی شاپ نیست. بلکه ما تصمیم گرفته ایم كه در طبقه بالای سالن سینما جمهوری فیلم های مستند و زبان اصلی نمایش بدهیم و در كنار این كار، كافه تریایی هم برای پذیرایی مهمانان و علاقه مندان در نظر گرفته ایم. اما تاكید ما بر كار فرهنگی است.»
به گفته مصفا قرار است نمایش این فیلم ها همراه با جلسات نقد و بررسی باشد و در هر جلسه میهمانان ویژه ای حضور داشته باشند. البته تا اینجا هم چند جلسه برگزار شده و گویا برنامه به همین روال ادامه دارد. این زوج هنرمند معتقدند: «محل این کافه جایی از شهر قرار گرفته كه می تواند مخاطب های جدید و علاقه مند به سینما را جذب كند، به خصوص كه هم به تئاتر شهر و هم به دانشگاه نزدیک است. امیدواریم با بیش تر شدن حركاتی از این قبیل، وضعیت سینمای ایران بهبود پیدا کند و سینماها با جذب مخاطبان جدید، جانی دوباره بگیرند.» خدا کند. فعلاً که با ممنوعیت استعمال سیگار در اماکن عمومی، خود کافی شاپ ها هم از رونق افتاده اند و دیگر به بهانه «قهوه و سیگار» نمی شود مخاطبی جذب کرد.
راستی، علی آقا و لیلا خانم اسم بامسمای «آنتراک» را برای پاتوق سینمایی شان انتخاب کرده اند.
کافه کتاب
«Il bar sotto il mare»؛ زور نزن، ایتالیایی نوشتم! این نه اسم یک کافهء واقعی، بلکه عنوان اولین و تنها ترجمه فارسی از نوشته های «استفانو بننی»، نویسنده و روزنامهنگار ایتالیایی است که چندی قبل با ترجمه «رضا قیصریه» به بازار آمد.
«کافه زیر دریا» یک مجموعه داستان است که اکثر کارهای آن به طنز نوشته شده، اما کلاً همه جور سبک و زبانی را در آن می شود یافت کرد. یک داستان شاهکار هم دارد به اسم «امداد فوری و کیف آرایش» که قصهء عشق پسر و دختری است به همان نام ها که خواندید! البته برای گنجاندن این مورد در لیست کافه های هنرمندان، فقط به اسم این کتاب استناد نشده و دلیل محکم دیگری داشتیم. توجه کنید: این استاد بننی، کلی کتاب دیگر هم دارد که توی اسم همه شان واژه «کافه» هست. مثل: کافه ورزش، کافه کتاب، کافه رویا و...
ضمناً خود رضا قیصریه هم کتاب «کافه نادری» را نوشته تا ادلهء ما کامل شود. حالا که حرف کتاب شد این را هم بشنوید که اخیراً رمان «کافه پیانو» نوشتهء «فرهاد جعفری» صاحب نشریهء مرحوم «یک هفتم» هم به بازار آمده. کتابی که قهرمانان آن یک عدد راوی (لابد خود فرهادخان) و دختر خردسالش «گل گیسو» هستند!
کافه دیگران
تا آنجا که ما خبر داریم، «ابوالفضل پورعرب» هم از خیلی وقت پیش در شمال و نزدیک ویلایش یک جایی به اسم کافی شاپ داشت. البته اگر بشود روی مکانی که کلوچه و مربا هم می فروشد، اسم کافی شاپ گذاشت. حالا نمی دانیم هنوز هم هست یا نه... ضمناً یادمان رفت استثناء فوتبالیست ها را هم ذکر کنیم؛ «علیرضا منصوریان» بازیکن قدیمی تیم آبی پایتخت (که در جریان بازی منجر به قهرمانی استقلال در جام حذفی، از مستطیل سبز خداحافطی کرد) هم کافی شاپ دارد.
توضیح : این گزارش توسط «خبرنگاران صلح» برای انتشار در دوهفته نامه «رویش» (شماره 9) تهیه شده است، که این جا آن را کوتاه کرده ایم.
مجله موسیقی ایرانیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر