آشپز باشی را نخوانده ، بازیگرش شدم
آنهايي كه دوشنبهشبها سريال آشپزباشي را ميبينند و ماجراهاي اين رستوران را دنبال ميكنند، حتما بازيگر نقش برادر مدير رستوران را ميشناسند. سيد مهرداد ضيايي كه به قول خودش از دنياي نويسندگي به بازيگري آمده است و علاوه بر سريال آشپزباشي در سريالهايي چون؛ جستجوگران (محمدعلي سجادي)، راه بيپايان، يك مشت پرعقاب و... ايفاي نقش كرده است. او همچنين بازيگر فيلمهاي سينمايي چون؛ وقتي همه خوابيم (بهرام بيضايي)، كتاب قانون (مازيار ميري)، به نام پدر (ابراهيم حاتميكيا)، مارمولك (كمال تبريزي) بوده است. وي در رشتههاي دانشگاهي مهندسي منابع طبيعي و جنگلداري و روزنامهنگاري تحصيل كرده، اما هر دو بار، درس و دانشگاه را نيمهكاره رها كرده و به امور ديگري چون؛ ويراستاري، داستاننويسي، بازيگري، نمايشنامهنويسي و... مشغول شده است. او تاكنون چند كتاب داستاني و پژوهشي منتشر كرده كه يكي از آنها با موضوع متون نمايشي دوره پهلوي اول كتاب برگزيده سال شده است. وقتي بيوگرافياش را از او ميپرسم، ميگويد؛ من آدم مجهول و گمنامي هستم و هر چقدر بگرديد از من نام و نشاني پيدا نميكنيد. گفتگوي ما با «سيدمهرداد ضيايي» در مجتمع تكتا، لوكيشن تصويربرداري «آشپزباشي» انجام شد. درست در زماني كه گروه مشغول ضبط آخرين قسمت اين سريال بودند. او به ما گفت: الان 26 سال است كه وارد كار تصوير شدهام، هنوز احساس ميكنم در سينما و تلويزيون مثل يك غريبه و مسافرم و اين خانه براي من يك خانه استيجاري است.
بيوگرافي
سال 1348 در تهران به دنيا آمدم، اما اصليتم گيلاني است. سال1366 در دانشكده كشاورزي گيلان در رشته مهندسي منابع طبيعي مشغول به تحصيل شدم. مدتي بعد در تهران و در رشته روزنامهنگاري ادامه تحصيل دادم و البته مدتي هم در رشته حقوق تحصيل كردم. سال 69 نوشتن را به طور حرفهاي و با نشريات محلي گيلان شروع كردم و وقتي به تهران آمدم در موسسه سروش شروع به فعاليت كردم و در سروش كودكان و گاهي هم نوجوان مشغول نوشتن بودم. در اين مجلات داستان و شعر مينوشتم و گاهي به مسائل مربوط به محيط زيست هم در نوشتههايم ميپرداختم. مدتي بعد با دايرةالمعارف بزرگ اسلامي و در بخش تاريخ و بخش كتابشناسي همكاري كردم. در دانشنامه ادب فارسي هم به عنوان مولف و ويراستار حضور داشتهام كه همه اينها به طور ناپيوسته ادامه دارد. كار بازيگري را به طور حرفهاي در سال 69 و با تئاتر آغاز كردم كه اسم تئاتر «آي! كي اونجاست» بود. از سال 70 تا 72 هم دوره فيلمنامهنويسي را در مجتمع آموزشي سينما كه آن موقع تنها مدرسه خصوصي سينما بود، گذراندم.
بازي با پرستويي و معتمدآريا
آشپزباشي چهارمين كاري است كه با پرويز پرستويي همبازي ميشوم. قبلا در فيلمهاي مارمولك، به نام پدر و كتاب قانون در كنار ايشان بازي كردهام. در همه اينها اول از بازيگرياش و دوم از انسان بودنش درس ميگيرم. اين رابطه انساني او خيلي روي بازي من تاثير ميگذارد. با خانم معتمدآريا هم همين طور. البته من با ايشان هيچ گاه همبازي نبودهام.
آشپزباشي
وقتي بازي در اين سريال به من پيشنهاد شد، تقريبا چيزي از متن آماده نبود. آقاي هنرمند و پرويز پرستويي قصه را برايم تعريف كردند. آقاي پرستويي با من تماس گرفت و گفت؛ ما سه نفر (آقاي هنرمند، پرويز پرستويي و فاطمه معتمدآريا) دور هم نشستيم و داريم در مورد اين سريال صحبت ميكنيم. فكر كرديم تو براي نقش «منوچهر» مناسب هستي. خب من آشنايي قبلي با آقاي هنرمند نداشتم. اما در فيلمهاي «مارمولك» و «كتاب قانون» با پرويز كار كرده بودم. خلاصه رفتيم و حرف زديم. پس از چهار، پنچ دقيقه، آقاي هنرمند گفت؛ اين هماني است كه ميخواستم. در حالي كه نه فيلمنامه را خوانده بودم و نه ميدانستم چقدر نقش دارم. در طول كار سكانسهاي «منوچهر» اضافه شد. اين اتفاقي است كه معمولا براي من ميافتد.
انگيزه دارم
قصه برايم جالب بود. ميدانستم هنرمند كارش را بلد است. به من گفت؛ برخلاف «زيرتيغ» ميخواهم با ريتم ديگري جلو بروم. نمونهاي از اين پيشبرد قصه را در سريال «دايي جانناپلئون» ديدهايم. هنرمند هم نشان داد يك ملودرام خانوادگي با استانداردهاي تلويزيوني بايد به چه صورتي باشد. من به اين كار «آشپزباشي» يك اطمينان نسبي داشتم. به اضافه اين كه هيچ كدام از كارهاي نوشتني من قرار نبود به ثمر برسد. در اين سه، چهار سال اخير، از نوشتن و پژوهش نااميد شدم. چون هيچ افق روشني نداشت. وقتي به جاهايي كه در آن كار ميكردم فكر ميكنم، ميبينم هيچ كدام وجود خارجي ندارند، مثل؛ دفتر مطالعات و تحقيقات ادبيات داستاني، دانشنامه ادب فارسي و...
مطالعه، بخشي از زندگي
مطالعه براي من ديگر از علاقه گذشته است و ديگر بخشي از زندگيام است. گاهي اوقات فكر ميكنم كه چقدر خوب بود كه من فقط براي تفريح مطالعه كنم، اما الان مطالعه تبديل به بخشي از زندگي من شده است و برايم به نوعي ابزار كار تبديل شده است. بيشتر در حوزه فلسفه و عرفان، اسطورهشناسي، ادبيات داستاني و... مطالعه دارم.
پيرپسر سادهدل
در آشپزباشي نقش يكي از اعضاي خانواده اكبر و مينو را بازي ميكنم كه اسم اين كاراكتر منوچهر و برادر مينو(فاطمه معتمد آريا) است. گاهي در كنار پدر و مادرم زندگي ميكنم و گاهي در كنار خواهر و خانواده خواهرم. منوچهر يك پيرپسر است كه در عين حال اين شخصيت يك كاراكتر پاك دل و مثبتي است كه گاهي اوقات اين پاكدلي باعث ميشود كه اين شخصيت، سادهدل جلوه كند. منوچهر خوشبختانه شخصيت كميكي نيست. اين كاراكتر داراي يكسري رفتارهاي طنزآلود است و در حقيقت با آدمهاي اطرافش متفاوت است،رفتارهايي كه هركدام ما در زندگي روزمره انجام ميدهيم و موقعي كه به آن توجه ميكنيم، گاهي اوقات ممكن است كه طنز و مفرح به نظر بيايد.
ملودرام خانوادگي ايراني
«آشپزباشي» يك شكلي از ملودرام خانوادگي ايراني است كه آقاي هنرمند توانسته به خوبي آن را كارگرداني كند و يكي از دلايل آن اين است كه آقاي هنرمند فرهنگ تهران را خيلي خوب درك ميكنند و خودشان يك تهراني قديمي هستند و در روابط خيلي تيزبينانه عمل ميكنند، بنابراين يك درام خانوادگي را خيلي خوب ميتوانند، دربياورند. غير از آقاي هنرمند كساني كه توانستهاند در اين ژانر خوب كار كنند، مرحوم رسام و بيژن بيرنگ بودند كه ميتوانند در اين ژانر الگو باشند.
خانواده ضيايي
همسرم انسان هنرمندي است كه در زمينه نويسندگي و نقاشي فعاليت ميكند. دخترم هم در رشته گرافيك كامپيوتري تحصيل كرده است و امسال در دوره پيشدانشگاهي ادامه تحصيل ميدهد. سعي ميكنيم در زندگي آرامش داشته باشيم. نميتوانم بگويم همه چيز به طور كامل رعايت ميشود، قطعا نقاط ضعفي هم وجود دارد. باهم اختلاف هم پيدا ميكنيم،گاهي من دچار خودبزرگبيني ميشوم، ممكن است گاهي دخترم فكر كند كه خيلي بيشتر از من ميفهمد و... ولي اين را ياد گرفتهايم كه در هر لحظه فكر كنيم كه ممكن است ما هم اشتباه كنيم و فرد مقابل ما درست بگويد و بتوانيم با يكديگر گفتگو كنيم و بزرگترين جنايت را در محروم كردن ديگران از حقوق خودشان ميدانيم.
اخلاق در جامعه
مشكلات جامعه بازيگري هم، شبيه خيلي از مشكلات جامعه هنري است. اقتصاد نابسامان كه باعث ميشود انتخابهايشان انتخابهاي نادرستي باشد. عدهاي عادت كردهاند چيزهايي را طوطيوار بگويند، مثلا اين كه ميگويند اخلاق در جامعه بازيگري كمتر از جاهاي ديگر است. در حالي كه شرافت و اخلاق در جامعه هنري، اگر از جاهاي ديگر بيشتر نباشد كه به نظر من بيشتر است، قطعا كمتر نيست. اين يكي از نشانههاي جامعه سنتي ماست كه فكر ميكنيم هر حركت خلاف عرفي، خلاف اخلاق است.
خانواده خوشبخت
خانواده خوشبخت خانوادهاي است كه كاركردهاي خودش را داشته باشد. يكي از اين كاركردها، امنيت است و ديگري آرامش و تعادل... الان هنجارهاي خانواده ايراني به خاطر برخوردهاي سنت و مدرنيته در حال تغيير كردن است. خانواده ايراني خانوادهاي است كه در آن زن سالاري و مردسالاري به آن معنا ميدهد. حالا اگر مردسالاري يا زنسالاري را از آن بگيري به خاطر تغيير حوزه وظايف زن و مرد آن خانواده با بحران مواجه ميشود و وقتي با بحران روبه رو شد به سادگي نميتوان خانواده را متعادل كرد. در چند سال پيش خانوادهاي كه در آن مردسالاري و زنسالاري وجود داشت كاركردهاي خودش را داشت و به همين خاطر به عنوان يك نهاد اوليه در زندگي اجتماعي قادر به انجام وظيفه بود. آدمهايي هم كه در آن خانواده بودند، ميتوانستند به تعادل برسند. الان اين كاركردها دچار مشكل شده است به اين خاطر كه برخي از خانواده سنتي حمايت ميكنند در حالي كه خانواده سنتي در جامعهاي كه دارد غيرسنتي ميشود نميتواند كاركرد داشته باشد. بنابراين اين بحران ايجاد ميكند. چيزي كه باعث ميشود يك خانواده به كاركردهاي خود برسد و آدمها از آنها احساس رضايت كنند و به همين علت خوشبخت باشند، اين است كه در خانواده ما بتوانيم ساز و كارهاي دموكراتيك را برقرار كنيم و اين يعني اعضاي خانواده بدون اين كه به يكديگر زور بگويند، بتوانند باهم گفت و گو كنند و اين به اين معناست كه من به عنوان يك پدر فكر نكنم هر آنچه كه فرزندانم انجام ميدهند، قطعا غلط و اشتباه است مگر اين كه خلافش ثابت شود يا من به عنوان يك فرزند احساس نكنم كه چون پدرم از من بيست سال بزرگتر است، اشتباه فكر ميكند. اين يكي از بحرانهاي نسل جديد است كه هرچيزي را كه متعلق به تاريخ باشد را نفي ميكند كه خيلي بد است و من فكر كنم كه پدر و مادرم فقط به اين علت كه متعلق به يك نسل ديگر هستند، اشتباه فكر ميكنند.
گاهي ميكروسكوپ، گاهي تلسكوپ
پرويز پرستويي گاهي اوقات مثل يك ميكروسكوپ عمل ميكند و گاهي مثل يك تلسكوپ. پرويز ميتواند ريزترين مسائل زندگي را ببيند كه اين براي يك هنرمند توانايي بزرگي است. گاهي اوقات هم مثل تلسكوپ عمل ميكند و چيزهايي كه خيلي دور هستند را نزديك ميكند، حالا اين ممكن است نقشي باشد كه با خودش خيلي فاصله دارد يا ممكن است ماجرايي باشد كه در قصه قرار است اتفاق بيفتد و او اين توانايي را دارد، كه ماجرا را براي خودش تصوير كند و به آن برسد. در يك كلام پرويز پرستويي زندگي را خوب ميفهمد.
كل بودجه تئاتر
من يك كتابي دارم به اسم «اسناد و متون نمايشي، دوره پهلوي اول» كه يك پژوهش پايهاي در مورد اسناد نمايشي آن روزگار است. در آنجا سعي كردهام بنيان يك نظريهاي را بيان كنم كه در آن نوع «بوروكراسي» ما گفته ميشود و اين كه ديوانسالاري ما در اواخر دوره قاجار و دوره پهلوي چه اثري بر توليد تئاتر و ادبيات دراماتيك ما گذاشته است. به هرحال ديوانسالاري، اثر بسيار منفي روي هنر نمايش كشور ما داشته است. تئاتر از زماني كه در كشور ما شروع شد، هميشه به عنوان يك پديده غربي مطرح بوده است و هميشه بحث بر سر اين بوده است كه آيا اين هنر اساسا شرعي است يا نه؟ در واقع يك چيزغربي، هيچ چيزي را ترميم و تهديد نميكند و اين ما هستيم كه بايد شيوه درست استفاده كردن از آن را بدانيم. اين انديشه كه هرچيزي كه از آن طرف آبها ميآيد، چيزي را تهديد ميكند، انديشه درست و صحيحي نيست. متاسفانه در اين بين، اتفاق بدي كه افتاد، اين بود كه ما ميراث نمايشي خودمان را از دست داديم ما در همه جاي ايران نمايشهاي بومي داشتيم كه الان شايد يك هزارم آنچه كه وجود داشته برجا مانده باشد. بخشي از اين موضوع البته به حضور تئاتر برميگردد و اين طور نيست كه نمايش به سبك غربي هيچ گونه تاثير منفي نداشته باشد. در هر صورت الان تئاتر ما داراي دو مشكل است، يكي اقتصاد تئاتر،ببينيد كل بودجه تئاتر كشور ما برابر است با يك ساختمان در يكي از نقاط شمال شهر تهران، اين در حالي است كه از نظر شاخصهاي جهاني، تعداد صندليهاي تئاتر به معناي شاخص توسعه فرهنگي يك جامعه است. مشكل دوم هم ارز مشكل اقتصادي است اينكه تئاتر ما بايد خصوصي باشد.
منبع-خانواده سبز