عکس آقا رشید( قدرتا.ايزدی ) وهمسرش
عکس آقا رشید( قدرتا.ايزدی ) وهمسرش
در طول ساليان اخير، نمايشنامههاي زيادي از تلويزيون پخش شد، اما بايد قبول كرد كه هيچ يك از آنان، نتوانست مانند نمايشنامههاي رشيد با بينندههاي تلويزيوني ارتباط برقرار كند، كاراكتر شخصيتي او و بازي زيبا و شيرينش در نقشهاي بامزه باعث شد كه وي بتواند به راحتي جاي خود را در تلويزيون باز كند،
رشيد كه البته بايد او را با نام اصلياش مخاطب قرار دهيم، <قدرتا... ايزدي> نيم قرن از خداوند عمر گرفته است، شايد شما تصور هم نميكرديد كه آقا رشيد تلويزيون، داراي عروس و داماد و نوه باشد، اما وي يك خانواده پرجمعيت دارد. دو دختر و دو پسر حاصل ازدواج او ميباشند، او يك نوه پسر شيرين زبان به نام <محمد پارسا> دارد كه او را بسيار دوست ميدارد، رشيد تلويزيون، انساني بسيار خاكي از شهر اصفهان است. او ميگويد اصفهان نصف جهان است و بهترين خاطرات زندگيام در اين شهر شكل گرفت، به بهانه پخش مجموعه <كارآگاه رشيد> كه البته چندي پيش پايان يافت با اين بازيگر خوب، توانا و مهربان كشور در جمع خانواده پرجمعيتش به گفتگو نشستيم...
_ متولد چه سالي هستيد و در كجا به دنيا آمديد؟
ايزدي: متولد چهارم تيرماه 1335 هستم و در <گز و برخوار> اصفهان به دنيا آمده و از دو سالگي به همراه پدر و مادرم در محله <پشت باروي> اصفهان ساكن شديم.
_ شغل پدر چه بود و چند فرزند بوديد؟
ايزدي: پدرم، سنگبري ميكرد و من هم در طول سال به همراه برادرانم پيش او كار ميكرديم، ما سه تا برادر و دو تا خواهريم كه من فرزند دوم خانواده بودم، به يك نكته جالب هم اشاره كنم، تنها قد من در بين فرزندان كوتاه است.
_ ميزان تحصيلات شما؟
ايزدي: تحصيلات خود را تا ديپلم در رشته ادبيات ادامه دادم و سپس، در سال 1358 به خدمت آموزش و پرورش در آمدم البته من ديپلم شبانه گرفتم، چرا كه به خاطر مخارج زندگي كار ميكردم و فرصتي براي تحصيل نداشتم.
_ در آموزش و پرورش معلم بوديد يا نه؟
ايزدي: ابتدا به مدت ده سال معلم كلاس اول دبستان بودم، پس از آن مدت، معاون مدرسه شدم، همان زمانها بود كه تازه رو به كارهاي نمايشي آوردم.
_ و از آن زمان خاطرهاي هم به ياد داريد؟
ايزدي: به طور حتم، آن زمان نمايشي از تلويزيون اصفهان پخش ميشد كه نامش <ثبتنام> بود. فرداي آن روز كه به مدرسه رفتم، بچهها همه دورم جمع شدند و شروع كردند به سوال كردن و دست گرفتن و از اين جور حرفها. سر زنگ تفريح همه را به صف كردم و به حالت جدي گفتم: ببينيد، بچهها، ما دو تا برادريم، يكي اهل شوخي و اين جور حرفهاست، اما من بسيار جدي هستم و از بينظمي هم خوشم نميآيد، پس سعي كنيد كه با من شوخي نكنيد، اگر بچههاي خوبي باشيد، برادرم رشيد را به مدرسه ميآورم كه البته تا امروز ميخواهم او را به مدرسه ببرم. البته پس از مدتي بچهها همه متوجه شدند كه اصل قصه چيست؟ راستي تا يادم نرفته بگويم كه اول مهرماه امسال هم بازنشسته آموزش و پرورش شدم.
_از اينكه قدتان كوتاه است، ناراحت نيستيد؟
ايزدي: با قسمت مگر ميشود مبارزه كرد. تازه اين ضربالمثل هم درباره ما صدق نميكند كه دو برابر قدش توي زمين است، تا قبل از اينكه بپرسي خودم جوابتان را بدهم.
_ د ر چه سالي ازدواج كرديد و چگونه با همسرتان آشنا شديد؟
ايزدي: در سال 1358 ازدواج كردم و همسرم را كه با من يك نسبت دور فاميلي دارد، در يكي از مهمانيهاي فاميلي ديدم. البته در آن زمان مثل الان براي شناخت دختر و پسر و آشنايي بيشتر، آزادي وجود نداشت، ولي از آنجا كه خصوصيات ايشان را از فاميل شنيده بودم، با يك شناخت نسبي از ايشان، زندگي مشتركمان را آغاز كرده و الحمدا... بسيار هم راضي هستم.
_روز خواستگاري از قد كوتاهتان ايراد نگرفتند، مادر خانمتان، پدر خانمتان چيزي نگفتند؟
ايزدي: راستش را بخواهيد از آن جا كه پدر خانم من دو متر و پنج سانت قد داشت، مادرخانم بنده ابتدا كمي تعجب كرد، اما از آنجا كه عاشق همسرم شده بودم، عزمم را جزم كردم كه هر طور شده ازدواج كنم و همين طور هم شد. روز اولي كه عقد كرديم، شب را ميخواستم در خانه پدرخانم سر كنم، اما پيژامهاي براي قدم پيدا نميشد، مجبور شدم با همان شلوارم بخوابم.
_ و همسرتان، او ايراد نگرفت؟
ايزدي: نه، براي چه ايراد بگيرد، او هم مرا دوست داشت، پس از ازدواج هم، عشق هر دويمان نسبت به يكديگر بيشتر شد، تا جايي كه او مشوق من براي بازيگري شد. البته در اوايل ازدواج همسرم فكر ميكرد كه من كمي از اين وضعيت ناراحت هستم، اما از آن جا كه طبع شعر دارد و كمي هم شوخ است، يك روز در همان اوايل ازدواج برايم شعري سرود كه من با خواندن آن جا خوردم.
اي رشيد، اي رشيد كه در حسن لطافت ماهي
هر چند كوتاه قدي، اما دلخواهي
بهر كوتهي قد خودت، غصه مخور
تو عمر مني، از اين جهت كوتاهي
_ چه فعاليتهايي غير از بازيگري انجام ميدهيد؟
ايزدي: كارگرداني را هم دوست دارم، ولي چون در اين زمينه تحصيلاتي ندارم، هرگز به خود اجازه نميدهم كارگرداني يك فيلم يا مجموعه را به عهده بگيرم؛ ولي در اكثر كارها تا جايي كه امكان دارد به عوامل پشت صحنه كمك ميكنم و حتي ايدههاي خوبي را هم ارايه ميدهم. البته مدتي سهمي از يك پيتزافروشي در اصفهان داشتم كه به خاطر مشكلات مالي آن را فروختم، البته در حال حاضر يك تالار پذيرايي در اصفهان به نام تالار رشيد باز شده است كه البته من سهمي در آن ندارم، ولي از آنجا كه از نامم استفاده شده است، درصدي به من ميدهند.
_ چگونه وارد عرصه بازيگري شديد؟
ايزدي: در كودكي وقتي برنامهاي از تلويزيون پخش ميشد سعي ميكردم مثل بازيگرهاي آن فيلم رفتار كنم تا اينكه يك روز در سال 1364 با يك موتور گازي از كنار جمعي كه مشغول تصويربرداري بودند رد شدم ناگهان ايستادم و از روي كنجكاوي جلو رفتم، موضوع فيلم در رابطه با مردي بود كه دقايق زيادي در تلفن عمومي همه را معطل خود كرده بود. كارگردان از افراد انتخابي ميخواست كه جلو بروند و با مرد مورد نظر دعوا كنند. هيچكس اين كار را درست انجام نميداد تا اينكه من رفتم جلو و با حالت جدي گفتم: آقا بيا بيرون همه را معطل كردهاي. او بيرون آمد و گفت: تو چي ميگي. با حالت طنز جواب دادم! آقا بفرماييد بيرون همه معطل شما هستند. در آن لحظه همه خنديدند و كارگردان خيلي خوشش آمد و از من درخواست كرد به صدا و سيما بروم و تست بازيگري بدهم و از آن وقت بود كه من وارد عرصه بازيگري شدم.
_ شغل آموزگاري، جديت و جذبه خاصي را ميطلبد، از طرفي شما داراي شخصيتي شوخطبع هستيد، چگونه با اين مسئله كنار آمدهايد؟
ايزدي: درست است كه من شخص شوخطبعي هستم، ولي در محيط كار با جديت رفتار ميكنم، كسي كه ميخواهد كار طنز انجام دهد بايد در جامعه جدي برخورد كند، تا همه بدانند كه آن مسايل مربوط به صحنه نمايش و بازيگري است. من در محيط كار بسيار جدي هستم و همه فكر ميكنند من و شخصيتي كه در تلويزيون ظاهر ميشود، دو برادر دوقلو هستيم و جالب اينجاست كه با ديدن سريال <كارآگاه رشيد>، اين فكر به باور تبديل شد.
_ شغل بازيگري را بيشتر دوست داريد يا آموزگاري را؟
ايزدي: من به هر دو حرفه بازيگري و آموزگاري از كودكي علاقهمند بودم و هر دو را به خاطر اينكه دو خصيصه در آنها به طور مشترك وجود دارد، دوست دارم. يكي آموزش ديدن و آموزش دادن و ديگري براي ديگران خدمت كردن... من وقتي موفقيت دانشآموزانم را ميبينم، بسيار خوشحال ميشوم و وقتي با خنداندن مردم، آنها را شاد ميكنم نيز غرق لذت ميشوم.
_ كار كدام يك از بازيگرهاي طنز ايران را بيشتر ميپسنديد؟
ايزدي: از بازي <سيامك انصاري> خيلي خوشم ميآيد. او به طور حتم در آينده، موفقتر از حال خواهد بود و كارهاي بهتري را از او شاهد خواهيم بود. در اصفهان هم از كار <محمود شانهاي> بسيار لذت ميبرم.
_ بهترين خاطرهاي كه در حال اجراي نقش داشتهايد چيست؟
ايزدي: بهترين خاطره و بهترين لحظات زماني بود كه با پسرم كمال (در نقش راننده تاكسي) در سريال كارآگاه رشيد بازي كردم. ما با يك فهم و درك متقابل بدون اينكه از قبل هماهنگي كنيم، ناخودآگاه ميدانستيم كه چگونه با يكديگر صحبت كنيم و هماهنگي و ارتباط خوبي ميان ما برقرار شد.
_ آيا شما نقشهايتان را با هماهنگي قبلي و به صورت از پيش تعيين شده بازي ميكنيد يا آنكه كارها و به اصطلاح اصفهانيها، تيكههاي طنز را فيالبداهه انجام ميدهيد؟
ايزدي: من اكثر كارهايم را فيالبداهه انجام ميدهم و اكثر كارگردانها هم با توجه به شناختي كه از كار من دارند، مرا در كار آزاد ميگذارند و اتفاقا هميشه هم صحنهها خوب از آب درميآيد. همكاراني كه در نمايشهاي ما در پشت صحنه هستند، هميشه از اين مسئله متعجب ميشوند كه ديالوگها و برخي از كارهاي ما هر شب با شب قبل تفاوت دارد.
_ از بازي در تئاتر بيشتر لذت ميبريد يا سينما و تلويزيون؟
ايزدي: بازي در تئاتر را بيشتر دوست دارم و آن هم به خاطر همان مسئله فيالبداهه كار كردن در نمايش است؛ چرا كه در تلويزيون وقتي با تمركز فكر، كاري را انجام ميدهي و فيالبداهه جملاتي را ميگويي كه خيلي خوب از آب درميآيد، ناگهان به علتي كارگردان كات ميدهد و با تكرار زياد آن صحنه، خود به خود روح كار از بين ميرود.
_ نظرتان راجع به ارحام صدر چيست؟
ايزدي: <ارحام صدر> شخصيت بينظيري است كه در تاريخ نمايش اصفهان مانند او نداشتهايم. من براي ايشان احترام خاصي قايلم و اميدوارم موقعيتي پيش آيد تا جوانهايي كه به طنز علاقه دارند، تحت نظر ايشان آموزش ببينند.
_ چه چيزي باعث شد كه اسم شما در اكثر كارهايتان رشيد باشد؟
ايزدي: در اولين كارهاي ما در شبكه اصفهان، من خودم نويسنده اكثر برنامهها بودم و هنگامي كه با يكي از دوستان داشتيم روي فيلمنامه كار ميكرديم، به ذهنم رسيد كه نامي را براي خودم انتخاب كنم كه متضاد شكل ظاهري من باشد و آنجا بود كه اسم <رشيد> به ذهن من خطور كرد.
_ بدترين خاطره و بهترين خاطرهاي كه از آن سالها به يادتان ميآيد چيست؟
ايزدي: خوب، ما هم مانند بسياري از جوانهاي امروزي عاشق كار كردن بوديم و در اين راه تلاش زيادي كرديم. يادم ميآيد زماني كه اولين گروه نمايش را تشكيل داده بوديم به اداره ارشاد مراجعه كرديم و تقاضاي مجوز براي اجرا را به آنان ارايه داديم. قرار بر اين شد كه گروهي براي بازديد كار ما به سالن نمايش بيايند، در روز نمايش، ما با ذوق فراوان يكي از كارهايي كه بعدها مورد توجه بسياري از مردم قرار گرفت را اجرا كرديم كه اتفاقا به خاطر انگيزه فراواني كه داشتيم همه نقش خودشان را خيلي خوب اجرا كردند. زماني كه نمايش تمام شد، براي پذيرايي مدعوين به سالن رفتيم، ولي متاسفانه آنها بدون خداحافظي سالن را ترك كرده بودند و بعد هم مسئولان محترم اداره ارشاد آن زمان به ما گفتند كه براي گروه شما مجوز صادر نميشود، اين بدترين خاطره من در آن سالها بود. بهترين خاطره من هم زماني بود كه با همان گروه در حال تمرين بوديم و شخصي پيشنهاد داد كه روزي از ارحام صدر دعوت كنيم كه براي ديدن نمايش ما به سالن بيايد. اين پيشنهاد با مخالفت من روبهرو شد و من به همه گفتم كه ايشان براي ديدن نمايش گروه گمنامي مثل ما به اينجا نميآيد و در كمال تعجب ارحام صدر در روز مقرر به آنجا آمد و پس از آن هم با گرمي و ذوق زيادي ما را تشويق و نكاتي را به عنوان راهنمايي به ما گوشزد كرده و تجربيات خود را در اختيار ما قرار داد.
_ رابطه شما با ورزش چطور است؟
ايزدي: من بسكتبال و واليبال زياد بازي ميكنم و فكر ميكنم اين را از قدم متوجه شده باشيد. (ميخندد)
_ آيا به فوتبال هم علاقهمند هستيد؟
ايزدي: بله، ما در محلهمان يك تيم فوتبال تشكيل داده بوديم و يادم ميآيد در اولين روزي كه من در اين تيم بازي كردم توپ را به درون دروازه خودمان كوبيدم و تيم مقابل شروع به شادماني كردند و من هم فكر كردم كار درستي انجام دادهام، در حالي كه داشتم شادماني ميكردم، با مشت و لگدهاي بازيكنان خودي به خود آمدم.
_ استقلالي هستيد يا پرسپوليسي؟
ايزدي: استقلالي هستم. همه جا آبيته.
_ بزرگترين آرزو و بزرگترين حسرت زندگي شما چيست؟
ايزدي: بزرگترين آرزويم اين است كه آقا امام زمان(عج) با قدوم مباركشان حق را از باطل جدا و بديها را از دنيا پاك كنند و بزرگترين حسرت زندگيم كوتاهي قدم ميباشد.
_ جديدترين خبري كه در اختيار خوانندگان قرار ميدهيد چيست؟
ايزدي: متاسفانه ديشب دندان نيشم افتاده است، البته خواهش ميكنم اين را ننويسيد چون مردم فكر ميكنند خداي ناكرده كار مشتهاي خانم عزيزم بوده!
_ آخرين سريالي كه بازي كردهايد؟
ايزدي: سريالي به نام <غريبه> با بازي رامتين خداپناهي، مهدي امينيخواه، پري كربلايي، اكبر كربلايي و پسرم عليرضا كه نقش برادرم را در اين سريال به عهده دارد.
_ آيا بازي كردن دو نقش جدي و طنز در كنار يكديگر در سريال رشيد مشكل نبود؟
ايزدي: به خدا خيلي مشكل بود و من بعضي وقتها قاطي ميكردم كه بايد جدي باشم يا طنز.
_ آيا نقشهاي جدي را راحتتر بازي ميكنيد يا طنز را؟
ايزدي: بازي نقشهاي جدي برايم سخت است و برعكس نقشهاي طنز را بسيار راحت بازي ميكنم. البته در سريال كارآگاه رشيد سعي من بر اين بوده كه نقش جدي من هم خواه ناخواه داراي طنز خاصي باشد.
_ بهترين دوست زندگي شما چه كسي است؟
ايزدي: همسرم، بهترين دوست من است.
_ بهترين سرگرمي شما چيست؟
ايزدي: در حال حاضر بهترين سرگرمي من بازي با نوه عزيزم <پارسا> است. خانه كه ميآيم تا پارسا را نبينم، هيچي نميخورم، كمي با او بازي ميكنم تا از نفس بيفتم.
_ راستي احساس پيري نميكنيد، عروس و داماددار شدهايد، نوه داريد؟
ايزدي: زماني كه نوهام، مرا <باباچي( >به زبان اصفهاني يعني بابا كوچولو)، صدا ميكند، ديگر متوجه ميشوم كه پير شدهام، به هر حال نيم قرن از زندگيام گذشته است، اما زماني كه در نمايشنامههايم به خواستگاري ميروم، احساس جواني ميكنم.
_ آيا به غير از شما در خانوادهتان كسي وارد عرصه بازيگري شده است؟
ايزدي: برادران و خواهرانم هيچيك در اين زمينه فعاليتي ندارند، ولي كمال و عليرضا پسرانم در امر بازيگري فعاليت دارند.
_ ميانه شما با موسيقي چطور است؟
ايزدي: موسيقي اصيل ايراني را خيلي دوست دارم، بهخصوص عاشق صداي <عليرضا افتخاري> هستم؛ چون هر وقت ايشان در اصفهان كنسرت دارند من مجاني وارد كنسرتهايشان ميشوم.
_ و در پايان ؟
خاك پاي تمام هنرمندان ايران هستم، جا دارد از دوستان عزيزم آقايان فيروز حسنخاني و غفور فصوحي كه در طي ساليان سال در كنارم بودند، تشكر كنم.
همسر رشيد: او در همه سريالها زن ميگيرد!
_ رفتار دوستان و آشنايان با شما چگونه است؟
حاتميان: خيلي خوب، ولي هميشه از من ميپرسند تو ناراحت نميشوي آقاي ايزدي در همه تئاترها و سريالها ميخواهد زن بگيرد.
_ حال ناراحت ميشويد يا خير؟
حاتميان: اصلا، من خودم بودم كه به او پيشنهاد دادم با آوردن بازيگر زن در صحنه تئاتر، به آن جنبه خانوادگي بدهند.
_ ايزدي مثل شخصيت رشيد، هميشه شوخطبع است؟
حاتميان: بله، اوايل زندگي خيلي زياد، ولي الان با مشغلههاي فراوان كمتر شوخي ميكنند، من هم كمتر او را ميبينم.
_ از هنر ايشان راضي هستيد؟
حاتميان: بله، چون معتقدم كساني كه باعث ميشوند لبخندي بر لبي بنشيند بسيار مورد توجه خداوند قرار ميگيرند.
_ چگونه خودتان را با كار ايشان وفق دادهايد؟
حاتميان: شايد از اخلاق خوب خودشان بوده كه من توانستهام با هنر او كنار بيايم.
_ يكي از بهترين برنامههاي ايزدي كه محبوب شماست؟
حاتميان: ايشان هيچ نمايشي را مثل <روياي ژاپن> بازي نكرد، گرچه سر همان صحنه از روي سن افتاد و پايش شكست.
_ همسرتان از چه غذايي خوششان ميآيد؟
حاتميان: قورمه سبزي.
_ چه صحبتي با مردم داريد؟
حاتميان: دوست دارم از مردم خواهش كنم فرزندان يك هنرمند هم ميخواهند در جامعه زندگي كنند، آنها دوست دارند مانند مردم عادي به گردش يا سينما يا شهربازي و... بروند، ولي با لطفي كه هميشه مردم به هنرمندان داشتهاند فرزندان هنرمندان را از اين موهبت محروم ميكنند، دوست دارم بگويم مراعات حال خانواده يك هنرمند را بكنيد تا آنها هم بتوانند در آرامش و راحتي به سر ببرند.
فرزندان كارآگاه رشيد را بشناسيد
_ كمال فرزند اول (راننده تاكسي در سريال كارآگاه رشيد:)
در بسياري از تئاترها و سريالها در كنار پدر هنرنمايي ميكند. او معتقد است كه پدر الگويي مناسب در زندگي و بازيگري براي اوست و بازي در كنار او را افتخار ميداند. به موسيقي علاقهمند است و در اين زمينه فعاليت ميكند و دوست ندارد بازيگري را به طور جدي دنبال كند تا در زندگي مشتركش مشكلاتي به وجود نيايد، در ضمن او از بازي پرويز پرستويي لذت ميبرد. همسر او از اقوام است، عروس رشيد، نوه دايي رشيد است.
_ عليرضا پسر دوم (پسر حبيبي در سريال كارآگاه رشيد:)
او ميگويد: با پدرم هميشه دوست و هم عقيده هستم و افكارمان به هم خيلي نزديك است.
او در رشته كامپيوتر تحصيل ميكند و به كار مونتاژ آشنايي دارد و تصميم دارد در آينده تدوينگر شود. رابطه او با همه افراد خانواده خوب است به جز خواهرش، سارا كه هميشه با او سر جنگ دارد.
_ كتايون دختر اول
متاهل و داراي يك فرزند پسر كه براي پدربزرگ بسيار عزيز است. او دوست ندارد فردي مشهور باشد تا بتواند با آرامش و راحتي خيال زندگي كند. همسرش مجتبي خسروي از ازدواج با كتايون راضي است، چون اخلاق خوب پدرش را در همسرش حس ميكند، آن دو ابتدا در مركزترولوژي كه ارتباط به علوم آزمايشگاهي دارد با يكديگر همكار بودند و سپس ازدواج كردند.كتايون ميگويد: فرزند دوم خانواده است، متولد 1361 و ديپلم هنر دارم و هرازگاهي دستي به سهتار ميبرم. چهار سال است كه ازدواج كردهام و پسري دو ساله به نام محمد پارسا دارم. به خاطر تربيتش فعلا از كارم استعفا دادهام، پسرم هم مثل ما عاشق برنامههاي پدر است.
در كودكي وقتي به ديدن برنامههاي پدر ميرفتيم مدام در اين فكر بودم كه كي برنامه تمام ميشود و پدر به خانه برميگردد و از آن موقعيت كاملا ناراضي بودم ولي بزرگتر كه شدم وقتي براي ديدن تئاتر پدر ميرفتم واقعا لذت ميبردم، به خاطر داشتن پدري هنرمند افتخار ميكنم.
در سال 1376 در جشنواره تئاتر دانشآموزي ناحيه، بازيگر و طراح صحنه بودم كه جايزه بهترين طراح صحنه را گرفتم، در ضمن موسيقي تئاترمان هم كار برادرم كمال بود كه در همان سال جايزه بهترين موسيقي را گرفت و وقتي از من دعوت شد كه در جشنواره تئاتر استاني شركت كنم به شدت مخالفت كردند و فعاليت تئاتر من همانجا كات خورد. از آن به بعد فعاليتم را در زمينه طراحي و نقاشي ادامه دادم كه جا دارد از حمايتهاي بيدريغ و از خودگذشتگيهاي مادرم براي رشد من در اين رشته تشكر كنم و بعد از همسرم كه همچنان مشوق من هستند.
وي درباره پدرش ميگويد: با وجود اينكه زمان كمي در كنار ما هستند ولي سعي ميكنيم در همين زمان كم، از وجود و نظراتشان نهايت استفاده را ببريم.
ايشان براي ما نه تنها پدري مهربان و نمونه بلكه يك دوست هستند كه مصاحبت با ايشان برايمان لذتبخش است اميدوارم خداوند به ايشان طول عمري همراه با سلامتي عطا بفرمايد و داماد رشيد ميگويد: همه بسيار كنجكاو هستند كه بدانند من از چه طريق با ايشان آشنا شدم.
برخي ميپرسند كه آيا با آقاي ايزدي آشنايي داشتم و بعد از دختر ايشان خواستگاري كردهام و از اين قبيل سوالها ولي من به شكلي بسيار عادي و در محيط كار با ايشان آشنا شدم. ما همكار بوديم و پس از مدتي به خواستگاري ايشان رفتم و فكر ميكنم در مراسم خواستگاري و ازدواج هر پسري دچار استرس و نگراني است و من به خاطر برخوردهاي خوب و صميمانه پدر خانم واقعا اين دوره را راحت پشت سر گذاشتم و از اين حيث واقعا خوشحالم و حالا هم هر وقت كه به منزل ايشان ميآيم واقعا به من خوش ميگذرد.
_ سارا دختر دوم
مثل خواهر و برادرهايش دوست ندارد فردي مشهور باشد، به رشته گرافيك علاقه دارد و دوست دارد در اين رشته تحصيل كند.
مادر رشيد: او بازيگوش بود
مادر ايزدي: قدرت خيلي به مدرسه علاقمند بود او هنوز هفت ساله نشده بود كه به مدرسه ميرفت و ساعتها بچهها را تماشا ميكرد.
هر روز اين كار تكرار ميشد به حدي كه پدرش از دست او خيلي عصباني ميشد و هر وقت كه او اين كار را انجام ميداد مورد تنبيه و بازخواست پدر قرار ميگرفت ولي باز هم به كارش ادامه ميداد.
بازي مورد علاقه قدرت يك چرخ بود كه با يك تكه چوب حركت ميكرد. يك روز سر همين موضوع كتك مفصلي خورد چون در حال بازي چرخ به پيرمردي برخورد ميكند و باعث ميشود او به زمين بيفتد پيرمرد هم با عصا حسابي قدرت را كتك ميزند.
_ آيا طنز از زمان كودكي هم در پسرتان وجود داشت؟
مادر ايزدي: بله اين مسئله به شكل بارزي در او بود و حتي بسياري از وقتها كه ما از مسائل كماهميت و كوچك ناراحت ميشديم با يك شيرينكاري ما را ميخنداند و باعث ميشد زندگي برايمان شيرين شود.
خانواده سبز