


درباره دختر جواني به اسم سيماست كه تحتتاثير تربيت پدر عارف مسلكش در خانوادهاي با اين حال و هوا بزرگ شده و براي همين درون و سيرت پاكي دارد. تا آنجا كه روي اطرافيانش هم تاثيرات مثبت و غيرقابل انكاري ميگذارد. اما مسائل جديدي كه پيش ميآيد، باعث ميشود او با خواهرانش دچار اختلاف بشود و با ترك خانه به مددكاري اجتماعي بپردازد. او با اين كار، خودش را وقف جامعه ميكند و ميكوشد در كنار پرستاري از افراد بيبضاعت تحقيقات علمياش را هم به سرانجام برساند...