جام جم آنلاين: سينما، حرفه گرانقيمتي است و همه افرادي كه در اين عرصه فعاليت ميكنند متوجه اين واقعيت هستند. حتي آن دسته از فيلمسازاني كه با سرمايههاي دولتي، فيلم ميسازند نيز ميدانند اگر در روند توليد يك فيلم، در برخي از هزينهها صرفهجويي كنند، چقدر سود نصيب آنان خواهد شد.
اين مقدمه براي اين بود كه خوانندگان اين مطلب بدانند در سينماي ايران تحت هيچ شرايطي هيچكس بدون مقدمه فيلم نميسازد و همه فيلمسازان با استدلالهاي منطقي به سراغ اين حرفه ميروند تا نتيجه كار خوب و آبرومند از كار دربيايد.
در چنين شرايطي وقتي فيلميمانند «كيش و مات» در بخش خصوصي توليد ميشود، كاملا واضح است كه سازندگان آن از تعاريف اوليه اين حرفه با خبر هستند و تلاش ميكنند فيلمي بسازند كه علاوه بر بازگشت سرمايه، سودي هم نصيب آنها كند تا با بهكارگيري آن سراغ ساخت فيلمهاي بعدي بروند.
سينما در كنار ويژگي گران بودن، ويژگي بيرحم بودن را هم دارد. بايد فيلمساز خيلي حواسش را جمع كند تا فيلم خوبي بسازد و هرگونه اهمال و كم كاري باعث ميشود تا نتيجه كار به جاي اينكه مطلوب تماشاگر باشد، با انتقاد و در نهايت فراموش كردن فيلم مواجه شود. سينما آنقدر بيرحم است كه حتي گاهي براي فيلمسازاني كه تجربه ساخت فيلمهاي مختلف را دارند هم شرايطي پيش ميآيد كه فيلمهاي ضعيفي ميسازند و باعث ميشوند مخاطب به اعتبار چندين و چند ساله آنها شك كند. شايد اين همان مشكلي است كه فيلم كيش و مات و سازنده با سابقهاش به آن دچار شده است. در شرايطي كه همه عوامل در كنار هم قرار گرفتهاند تا نتيجه، فيلمي باشد كه صداي خنده تماشاگر را از سينما به خارج از تالار نمايش بكشاند و هر تماشاگري را تبديل به يك مبلغ پر و پاقرص براي فيلم كند، حاصل كار اثري شده كه با ايدهآلهاي فيلمسازي فاصله زيادي دارد.
جمشيد حيدري در ساخت فيلم جديد خود تركيبي از بازيگران مختلف را به كار گرفته است. بازيگراني كه برخي از آنها جزو نيمچه ستارههاي سينمايي هستند و برخي ديگر نيز به دليل تعدد حضورشان در تلويزيون به چهرههاي محبوب مخاطب تبديل شدهاند. اكبر عبدي، شهره لرستاني، علي صادقي، حميد گودرزي، بهنوش بختياري، نيما شاهرخشاهي، الناز شاكردوست و.... حتي براي محكم كاري احمد پورمخبر، پيرمرد شيرينزبان فيلمهاي اين چند سال، هم به تركيب بازيگران فيلم پيوسته است تا در سكانسي كوتاه با شيرين زباني خود خوراكي مناسب براي تيزرهاي فيلم و احتمالا جلب اقبال مخاطبان فراهم كند.
حالا اين تركيب در فيلميحضور يافته است كه سوژه خوبي هم دارد. اينكه جواني به نام بهروز تبديل به آدم بدشانسي شده كه مرتب دچار بدبياري ميشود و حتي نميتواند خودكشي هم كند، سوژه بامزهاي است كه با كمي صبر، حوصله و انديشه ميتوان از آن فيلم خوبي تهيه كرد. در طول فيلم گاهي نشانههايي از اين صبر، حوصله و انديشه هم ديده ميشود. يكي از اين بخشها ابتداي فيلم است كه در آن خودكشي اين جوان به تصوير كشيده ميشود ولي او در خودكشي هم شانس ندارد. در ادامه نيز چند ايده بامزه در فيلم وجود دارد. مثلا جايي كه شخصيت اصلي داستان به تصور اينكه مرده، پرستار را ميبيند و تصور ميكند در بهشت است صرف نظر از اين مساله كه ايده مذكور برگرفته از فيلمي خارجي است تا حدود زيادي قابل قبول است و باعث خنده مخاطب ميشود.
اما مشكل كيش و مات از جايي آغاز ميشود كه شخصيتهاي داستان يكي يكي وارد ماجرا ميشوند و خيلي هم عجله دارند كه زود اتفاقي را رقم بزنند و داستان را پيش ببرند. همين عجله است كه منطق داستان را از بين ميبرد و از يك جايي به بعد مخاطب با قصهاي مواجه ميشود كه براي اغلب اتفاقهاي آن هيچ پيش زمينه منطقياي چيده نشده تا داستان باورپذير شود. ميتوان فهرستي از اين اتفاقهاي غير منطقي را پشت سر هم رديف كرد. مثلا اينكه خانم دكتر جذاب و جواني به نام پريسا تصميم ميگيرد براي نگارش پاياننامه خود براي بهروز شانس ايجاد كند. اينكه به طور اتفاقي تمام شانسهاي اوليهاي كه ايجاد ميشود نصيب صاحبخانهاي ميشود كه معلوم نيست در پيشبرد داستان چه نقشي دارد، اينكه خانم دكتر براي نوشتن پايان نامه عجله دارد و بايد زودتر به خارج از كشور برود. او ظاهرا نامزدي هم دارد كه براي رفتن به آمريكا بايد با اين خانم ازدواج كند. نامزدي كه راننده عمويش است. عمويي كه صاحب كارخانهاي بزرگ است. كارخانهاي كه نياز به يك مدير دارد و اين مدير كسي نيست جز همان جوان بدشانس كه دست بر قضا سالها قبل با مدرك مديريت فارغالتحصيل شده و به همين دليل شرايط خوبي براي پذيرفتن مديريت كارخانه دارد.
هرچه فيلم پيش ميرود، به نظر ميرسد قرار نيست ضعفهاي آن خاتمه يابد. داستان فيلم هم حكايت همان سنگ بزرگي است كه خوب زده نشده است. مثلا به اين نكته توجه كنيد بنيامين كه در تمام طول فيلم شاهد حركتهاي لوده گونه او بودهايم چطور از حساب و كتاب كارخانه سر در ميآورد و متوجه دزدي ميشود! يا چگونه است كه پرتاب نيزه و فرو رفتن آن به پاي بهروز به شكلي عادي خاتمه مييابد و در نهايت چنين زخم عميقي كه ميتواند باعث مرگ يك انسان و قطع پاي او شود، با يك باند پيچي ساده در خانه مداوا ميشود! اوج اين شاهكار هم جايي است كه پول اختلاس شده به اشتباه به حساب دختر همسايه بالايي ريخته شده است. شايد اگر كارگردان اين امكان را داشت كه فيلمي120 دقيقهاي بسازد، شاهد حضور اجنه و موجودات فضايي هم در فيلم ميشديم!
كيش و مات تعداد زيادي بازيگر را به خدمت گرفته تا همه آنها ضعيفترين نقشهاي خود را در اين فيلم ارائه دهند. از محمدرضا هدايتي تا بهنوش بختياري تا الناز شاكردوست كه تاكنون در سينماي ايران حداقل چند نقش خوب از او ديدهايم. اين رفتاري است كه با لوكيشن زيبايي مانند شيراز هم صورت گرفته و كل اين شهر و اقليم متفاوت آن در حد دروازه قرآن و حافظيه خلاصه شده است. كيش و مات آنقدر فيلم پيچيدهاي است كه راجع به آن نميتوان بيش از اين قلمفرسايي كرد. شايد تنها كارگردان آن ميتواند درباره چنين اثر شلختهاي توضيح دهد و علت ساخت چنين فيلمي را بيان كند